Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس استان کردستان/شیرین مرادی، علاقه به درس و مدرسه آنچنان در وجودش موج می‌زد که برای نشستن پای میز و نیمکت مدرسه سر از پا نمی‌شناخت؛ اما زندگی در روستا مانع بزرگی در مسیر دستیابی به این هدف شد، روستا مدرسه نداشت و دوران طلایی برای درس و مدرسه در شیب تند قرار گرفته بود.

عشق به مدرسه و نشستن پای نیمکت چیزی نبود که لیمو امین‌پناه بتواند به سهولت از آن گذر کند چرا که تمام فکر و ذکرش درس خواندن بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می‌گوید: کتاب زندگی‌ام بهار به بهار ورق می‌خورد و وجودم را خزان نرسیدن به این آرزوی دیرینه سخت در چنگال می‌فشرد. سال‌ها یکی از پس دیگری می‌گذشت و من همچنان چشم انتظار بودم، در اوایل انقلاب خانم‌ها به دلیل شرایط و تفکر حاکم بر خانواده‌ها اجازه تحصیل نداشتند و بیشتر پسرها حق رفتن به مدرسه داشتند حق ما انجام کارهای خانه و خانه‌داری بود، دختر بزرگ خانواده بودم به همین دلیل در انجام بسیاری از مسئولیت‌های مادر سهیم می‌شدم از بچه داری گرفته تا انجام کار کشاورزی، دامداری و...

از سنین کودکی تقریبا همه کارهایم را خودم انجام می‌دادم، کار کردن شارژم می‌کرد تا جاییکه همیشه دوست داشتم صفر تا صد کارها را انجام دهم بدون اینکه دستور کسی روی سرم باشد.

دستور امام برای ریشه کنی بی‌سوادی

امام خمینی(ره) که دستور ریشه‌کن کردن بی‌سوادی را صادر کردند، زمینه فعالیت نهضت سوادآموزی و رسیدن امثال من به آرزویی دیرنه را کلید زد، ثبت‌نام از بازماندگان از تحصیل شروع شد مادرم اجازه رفتنم به کلاس نمی‌داد می‌گفت بدون تو به کارهای خانه نمی‌رسم تا اینکه بالاخره با اصرارهای دو هفته‌ای مهر تایید را از مادر گرفتم.

دو شیفت در کلاس‌ شرکت می‌کردم، درکم از دیگر هم کلاسی‌ها بیشتر بود و همین موضوع موجب شد که شاگرد اول کلاس باشم و همواره مورد تشویق معلم قرار بگیریم.

کلاس‌ها تمام شده بود ولی بدون اینکه مدرکی دست ما بدهند معلم رفت و برنگشت روزها و ماه‌ها بازهم از پی هم می‌گذشت؛ اما خبری از معلم خودمان و یا معلم جایگزین نبود تا اینکه در سال 72 خانم معلمی وارد روستا شد و دوره تکمیلی و پایانی نهضت را برایمان برگزار کرد.

کلاس‌ها تمام شده بود ولی بدون اینکه مدرکی دست ما بدهند معلم رفت و برنگشت 

 

در آن دوره که معلم نداشتم هیچ وقت پیش نیامد از کتاب و کتابخوانی دور شوم، برادرانم محصل و اهل مطالعه بودند و به خاطر وجود کتابخانه کوچک خانگی که داشتیم همیشه کتاب جدیدی برای مطالعه در دسترس داشته باشم.

به حدی به کتاب علاقه‌مند بودم که در آن دوران نوجوانی اگر پس‌انداز کمی هم داشتم به جای اینکه برای خرید لباس و زیورآلات هزینه کنم کتاب می‌خریدم.

برایم تفاوت نمی‌کرد کتاب فارسی باشد یا کُردی، آنقدر علاقه داشتم که به محض یادگیری الفبای فارسی حتی کتاب‌های کردی را هم مطالعه می‌کردم تا جایکه برخی از کتاب‌ها را چندین بار دوره کرده ولی همچنان برای مطالعه اشتیاق داشتم.

گلستان سعدی، رمان، کتاب‌های کردی و ... حتی تکه روزنامه را اگر روی زمین پیدا می‌کردم مطالعه می‌کردم.

روحم با علم یکی شده 

روحم با علم یکی شده بود، حس می‌کردم مطالعه با نفس کشیدنم گره خورده است، خواندن کتاب روحم را جلا می‌داد هر کجا که می‌رفتم کتابی به همراه داشتم.

تمام نمراتم حتی در درس ریاضی 20 بود، همزمان در کنار تحصیل دار قالی در خانه داشتم روزها درس و مدرسه و خانه‌داری در کنار مادر هر زمان وقت اضافه می‌آوردم پشت دار قالی می‌نشستم.

قالبیافی را بدون اینکه نزد کسی یادگرفته باشم، از کودکی بلد بودم کاری که مثل بقیه رشته‌های هنری مانند گلیم بافی، گلدوزی، بافتنی و ...در آن  تبحر داشتم، علاقه زیاد به کار هنری به ویژه فرشبافی موجب شده بود، شب‌ها ساعت‌ها پشت دار قالی بنشینم، پشت دار قالی که می‌نشستیم خستگی روز را با هر دفینه که بر تن دار می‌کوبیدم از تن بدر می‌کردیم رج به رج و گره به گره نقش بود و نقش رنگ بود و رنگ از کناره تا حاشیه با ذوق نقش می‌زدم و در ذهن درس‌هایم را مرور می‌کردم.

 خانم ماریا حیدری معلم دوره پایانی روستا بود من مثل سال‌های قبل شاگرد اول این دوره بودم و هیچ وقت جواب سوال‌ها را بی‌پاسخ نمی‌گذاشتم با توجه به درک و مطالعاتی که داشتم به متن کتاب برای پاسخ به سوالات بسنده نمی‌کردم جواب‌هایم همیشه تشویق معلم را به دنبال داشت.

علاقه به درس و تحصیل در وجودم آنقدر موج می‌زد که تمام مقاطع را با معدل 20 پشت سر گذاشتم، کلاس وسایل گرمایشی نداشت و همین موضوع به شدت تک تک دانش آموزان را آزار می‌داد اعتراضات ما هم به جایی نمی‌رسید خانواده‌ام همچنان مرا از ادامه این راه منع می‌کردند.

انشاء متفاوت

زیباترین انشاء می‌نوشتم، همیشه نمره‌ام 19 و نیم بود، روزی یکی از همکلاسی‌هایم به خانم معلم گفت، «لیمو» زیباترین انشاء را می‌نویسد ولی هیچ وقت 20 نمی‌دهید، معلم جواب داد به کسی نمره 20 می‌دهم که نویسنده باشد.

اتفاقی حضور بازرس در مدرسه با کلاس انشاء ما تلاقی پیدا کرد از من خواست انشایم را بخوانم باورش برای آقای بازرس سخت بود، دانش آموز مقطع ابتدایی بتواند انشایی در این سطح بنویسد، یعنی واقعا این انشاء را خودت نوشتی؟ این سوالی بود که آقای زارعی چند بار تکرار کرد و من هر بار پاسخ دادم به تنهایی نوشته‌ام و از کسی کمک نگرفته‌ام.

انشایی که زندگی دختر محروم را به تصویر کشیده و از قوانین و مقررات حاکم در آن دوران شکایت می‌کرد، آنقدر از دیدگاه آقای بازرس جالب بود که آن را با خودش برد.

با معدل 19 و 27 صدم مقطع دبستان را با هر سختی و مخالفت خانواده‌ام به پایان رساندم، همان سال اعلام شد، دانش‌آموزان معدل بالای 18 سال که بتوانند نمره قبولی را در طرح جامع انفورماتیک کسب کنند، مستقیما به دبیرستان می‌روند.

قبولی در این آزمون به معنی گذراندن دوره 3 ساله راهنمایی بود و مسیرم را سه سال نزدیک‌تر می‌کرد، تصمیم گرفته بودم و به عنوان تنها دانش‌آموز در منطقه توانستم در این آزمون موفق شوم.

قبولی در این آزمون به معنی گذراندن دوره 3 ساله راهنمایی بود و مسیرم را سه سال نزدیک‌تر می‌کرد

 

در همه درس‌ها با نمره خوبی گرفته بودم، وقتی پدرم کارنامه‌ام را آورد در طرح جامع هم قبول شده بودم دوست داشتم در سنندج ادامه تحصیل بدهم با خودم فکر می‌کردم شانسم برای شرکت در کنکور و قبول شدن در دانشگاه با دور شدن از محیط و زندگی روستایی بیشتر می‌شود.

بعد از امتحانات 10 روز در خودم غرق بودم، حتی با دیگران حرف نمی‌زدم ذوق و شوق قبل را نداشتم، اواخر زمستان بود، به برادرم گفتم باید ادامه تحصیل بدهم و در مدرسه ثبت نامم کنند، بنا به هزار و یک دلیل ثبت نام در شهر دهگلان ممکن نبود، دختری نبودم که بخواهم به این راحتی پا پس بزنم به برادرم گفتم نمی توانم از ادامه تحصیل دست بکشم باید کمکم کنید.

برادرم نظر متفاوت از من داشت، می گفت: اگر می‌خواهی پیشرفت کنی درس خواندن چاره کار نیست بهترین راهکار ازدواج است!

هدف من از درس خواندن معنی و محتوا بخشیدن به زندگی بود، نمی‌خواستم زندگی بی‌تاثیری داشته باشم، نمی‌خواستم زندگی‌ام به تشکیل خانواده و بچه‌دار شدن خلاصه شود تحصیل علم و دانش و تاثیرگذار بودن در زندگی هدفی بود که حاضر بودم برایش خودم را به آتش بزنم کار که البته سختی های فراوانی را برایم به دنبال داشت.

سختی ادامه تحصیل در سنندج

دفتر خاطراتش را به روزهای سخت ورق می‌زند، روزهایی که با یادآوریشان اشک در چشمانش حلقه می‌بندد، مادرم با رفتن من به شهر راضی نبود، اما وقتی دیدند که نمی‌توانند منصرفم کنند به همراه پدرم در آن روز بارانی و سرد راهی شهر سنندج شدم، آدرس‌ها را یکی پس از دیگری پیدا می‌کردیم دبیرستان به دبیرستان می‌گشتیم، ولی هیچ کدام خوابگاه نداشت به هر دری که می‌زدیم ناامید بر می‌گشتیم.

از پدرم که با آن کهولت سن مجبور بود دنبالم این همه دوندگی کند شرمنده بودم، ولی چاره ای نداشتم، کس و کاری در شهر نداشتم که بخواهم شب‌ها را نزدشان بمانم شرط ادامه تحصیل هم از دیدگاه خانواده‌ام، گرفتن خوابگاه بود.

 ناامید و درمانده به آموزش و پرورش رفتم عاجزانه خواستم کمکم کنند تا از ادامه مسیر بازنمانم، ولی توفیقی حاصل نشد 

امیدی که پدر کاشت

پدرم پیشنهاد داد به صورت غیرحضوری ثبت نام کنم، قول داد در تمام سختی‌ها در کنارم باشد و تنهایم نگذارد، درس‌ها را غیرحضوری گرفتم در امتحانات شرکت می‌کردم روزهایی که امتحان داشتم، به همراه پدرم به سنندج می‌‌آمدم، ساعت بعضی از امتحانات به تاریکی هوا گره می‌خورد پدرم مجبور بود سردی و برودت هوا را به جان بخرد تا من از جلسه امتحان بیرون بیایم، بیش از آنکه به فکر جواب سوالات باشم به شرایط سخت پدر زیر برف و باران فکر می کردم، جواب همه سوالات را بلد بودم، اما پاسخگویی زمان بر بود و پدر بیشتر جواب ها را می شمردم همین که درس را نیفتم برایم کافی بود، نمی‌توانستم بیش از آن به پدرم فشار وارد کنم.

به سرعت خود را به محلی که پدرم انتظارم را می‌کشید می رساندم تازه مشکل بعدی از اینجا شروع می‌شد، که ماشین برای بازگشت به روستا برایمان به سختی پیدا می‌شد گاهی وقت‌ها ساعت‌ها منتظر ماشین می‌شدیم، ترس از دیر رسیدن به روستا و جاده‌ای که در آن زمان پر از گرگ گرسنه بود تمام وجودم را احاطه می‌کرد.

ماشین برای بازگشت به روستا برایمان به سختی پیدا می‌شد گاهی وقت‌ها ساعت‌ها منتظر ماشین می‌شدیم، ترس از دیر رسیدن به روستا و جاده‌ای که در آن زمان پر از گرگ گرسنه بود

 

از حرف و حدیث مردم سخت وحشت داشتم، اگر خدایی ناکرده در مسیر برای پدرم اتفاقی می‌افتاد باید چه خاکی برسرم می‌ریختم، با همه این بیم و امیدها مقطع دبیرستان را هم به پایان رساندم و در پیش دانشگاهی البته این بار در دهگلان ثبت نام کردم.

بهترین سال تحصیلم شاید همین دوره پیش دانشگاهی بود، چراکه به واسطه نزدیک بودن به محل زندگی‌ام بدون هیچ مشکلی با فراغت حال درس‌هایم را پاس کردم و خود را برای آزمون کنکور و رفتن به دانشگاه آماده کردم.

کمتر از یک ماه بعد از امتحانات پیش دانشگاهی برای شرکت در کنکور زمان داشتم، رتبه قبولی در نخستین دوره شرکت در کنکور چیزی نبود که منتظرش بودم، هدف من تحصیل در رشته مهندسی خودرو بود نمی‌توانستم به رشته ادبیات راضی شوم...

ورود به دانشگاه

با وجود اینکه خانواده‌ام رفتن به دانشگاه را هزینه می‌دانستند و معتقد بودند هیچ خروجی ندارد عزم خود را برای رفتن به دانشگاه جزم کردم عزمی که بالاخره نتیجه داد دوره کاردانی را در دانشگاه بروجرد در رشته مهندسی تکنولوژی مکانیک خودرو طی کردم و دوره کارشناسی را در همین رشته گذراندم.

از چهره‌های موفق نهضت سوادآموزی بودم و در کنار تحصیل به علم در مدت که درس می‌خواندم، فرش‌بافی و سجاده‌بافی، پولک‌دوزی، گلدوزی را بدون یادگیری نزد هیچ مربی در سطح بالایی انجام می‌دادم و تنها برای گرفتن مدرک در دوره‌هایی که برگزار می‌شد شرکت می‌کردم.

بیماری پدرم روز به روز سخت و سخت‌تر می‌شد سرطان در وجودش ریشه دوانده بود خزان بر بهار زندگی پدر سایه انداخت پدرم که دار فانی را وداع گفت، بنا به وصیتش زندگی در روستا را رها کردیم و در یکی از حاشیه‌ترین نقاط شهر سنندج به همراه مادر پیرم سکنا گزیدیم.

اجاره خانه، نبود درآمد پایدار و هزینه درمان مادر بر وجودم فشار مضاعف آورده بود، شرایط زندگی روز به روز سخت و سخت تر می شد، برای کار به هردری که فکرش را بکنید زدم گفتند کار با چنین مدرک تحصیلی برای خانم‌ها نداریم!

برای کار به هردری که فکرش را بکنید زدم گفتند کار با چنین مدرک تحصیلی برای خانم‌ها نداریم!

 

مدرک مهندسی در سه گرایش رشته جوش ام‌تی، پی‌تی، وی‌تی که هر کدام گرایش خاص خود را دارد  اخذ کردم، مهندسی بازرسی انتقال لوله گاز فشار قوی بین شهری اما؛ هیچ فایده‌ای نداشت و من همچنان با این همه تخصص پشت سد بیکاری باقی مانده‌ام.

به نمایندگان ایران خودرو در دهگلان مراجعه کردم گفتند برای استخدام مدارک لازم را ارائه دهم همین کار را هم کردم ولی متاسفانه نماینده شرکت ایران خودرو با بداخلاقی به جای مدارک من مدارک یکی از بستگان خودش را فرستاد و حق مرا پایمال کرد.

بدون بیمه با کمترین دستمزد در جاهای مختلف کار کرده‌ام به خیلی از دستگاه‌ها و ادارات بخش دولتی و خصوصی سرزدم متاسفانه به دلیل اینکه پارتی ندارم با سد«نه» خیلی از مسئولان مواجه شده‌ام.

به کارخانه تراکتورسازی هم مراجعه کردم گفتند نیروی خانم برای خط مقدم بکارگیری نمی‌شود، خیلی از کسانی که اصلا تخصص ندارند جذب می‌شوند ولی امثال ما با داشتن چندین مدرک مهندسی در گرایش‌های مختلف باید بیکار بنشینیم به هرکجا می‌روم می‌گویند سابقه 15 ساله، شرطی که عملا برای من ممکن نیست چند ماه در یک واحد تولیدی در کار کردم ولی حقوق کارگران را ندادند و در نهایت تعدیل نیرو کردند.

درهای بسته

به امید رفع مشکلم به مدیرکل امور بانوان استانداری کردستان هم مراجعه کردم اما تنها جوابشان این بود که کار نیست!

به خاطر فشار اقتصادی ناشی از هزینه‌های زندگی بخصوص اجاره بهای خانه مجبورم کرد، لقای اشتغال به کار در رشته مرتبط و مورد علاقه ام را که سالها با بدبختی در آن تحصیل کرده بودم را به بقای آن ببخشم و در کارگاه تولیدی خیاطی مشغول به کار شوم.

لقای اشتغال به کار در رشته مرتبط و مورد علاقه ام را که سالها با بدبختی در آن تحصیل کرده بودم را به بقای آن ببخشم و در کارگاه تولیدی خیاطی مشغول به کار شوم.

 

الان چند ماه است در این کارگاه مشغول به کار هستم، کارگاهی که زمینه اشتغالزایی چندین زن سرپرست خانوار را فراهم کرده است، اگرچه معتقدم کار جوهره مرد است  نان حلال مهمترین مولفه در انجام هرکاری است؛ اما این انتظار زیادی از مسئولان استان نیست که برای من که با این همه رنج و سختی تحصیل کرده‌ام حداقل قدم کوچکی بردارند.

با هزار امید با درخواستم را به صورت مکتوب به استانداری دادم ولی از یک دستگاه به دستگاه دیگر پاسکاری کردند می‌گویند کار مهندسی برای مردان است!

مثل خیلی از تحصیلکرده‌ها انتظار کار اداری و پشت میزنشینی ندارم، حمایتی از جنس کارآفرین شدن می‌خواهم تا بتوانم برای خودم و چند نفر دیگر اشتغالزایی کنم، تصمیم دارم کارگاه تیرچه بتنی یا بلوک‌زنی بزنم برای این کار نیاز به تسهیلات ارزان قیمت دارم، ولی به هر دری می‌زنم بسته است تنها امید باقیمانده برایم حمایت از سوی استاندار است که امیدوارم این چراغ امید مثل مابقی امیدهایم خاموش نشود.

و اما...

خانم لیمو امین‌پناه دختری روستایی که ثانیه به ثانیه عمرش را با همت و تلاش و پشتکار و لمس سختی‌های بسیار روزمره سپری کرده است، او که با سختی فراوان تحصیل و کسب علم را از نهضت سوادآموزی شروع کرده و با سعی و تلاش توانسته در چهار گرایش مکانیک خودرو تحصیلات دانشگاهی خود را پشت سر بگذراند امروز تنها خواسته‌اش رسیدن صدای یک بانوی جویای کار سرپرست خانوار از طریق خبرگزاری فارس به گوش مسئولانی است که با وجود مراجعات مکرر متاسفانه تاکنون استعدادها و توانایی‌هایش را ندیده‌اند و در طول این سال‌ها صدایش را نشنیده‌اند...

انتهای پیام/2330/71

منبع: فارس

کلیدواژه: تحصیلات دانشگاهی دانش آموز دار قالی ادامه تحصیل خانواده ام دار قالی ثبت نام درس ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۱۹۷۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مستندی درباره مادری که دو بازیگر نقش دو دختر گمشده اش را بازی می کنند

همشهری آنلاین: اگر مستندبین حرفه‌ای هستید یا حتی اگر تنها با مستندهای حیات وحش که از تلویزیون پخش می‌شود آشنایی دارید، پیشنهادهایی که در اینجا برای شما داریم می‌تواند حسابی سر ذوق تان بیاورد.

تاریخچه وحشت عامیانه

کارگردان: کی‌یرلا جانیس

سال ساخت: ۲۰۲۱

اگر از خوره‌های ژانر وحشت هستید و شب‌ها تا یک فیلم ترسناک نبینید خواب‌تان نمی‌برد، این مستند را از دست ندهید. دوستداران ژانر وحشت به زیروزبر این ژانر توجهی وسواس‌گونه دارند و سبک‌ها، زیرگونه‌ها و تکنیک‌های فیلم‌های این ژانر را به دقت بررسی می‌کنند. وحشت عامیانه یا وحشت فولکلور یکی از زیرگونه‌های ژانر وحشت در سینما و ادبیات است که از عناصر عامیانه برای وحشت‌آفرینی استفاده می‌کند. این مستند کاوشی در تاریخچه وحشت عامیانه از پیدایش آن به واسطه گسترش‌اش در تلویزیون بریتانیا در دهه ۱۹۷۰ تا احیای آن در دهه گذشته است.

فریدا

کارگردان: کارلا گوتیرز

سال ساخت: ۲۰۲۴

فریدا کالو، نقاش مکزیکی، بین سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۵۴ زندگی کرد و با اینکه زندگی نسبتا کوتاهی داشت، اما به دلیل هنجارشکنی‌هایش یکی از چهره‌های مهم هنر معاصر به شمار می‌رود. چهره فریدا برای کسانی هم که با تاریخ هنر و نقاشی آشنایی ندارند آشناست چراکه فریدا خودنگاره‌های زیادی از خود کشیده بود. فریدا پس از تصادفی سخت در سال ۱۹۲۵ برای اولین بار شروع به نقاشی کرد و دردهای خودش، هم‌جنسانش و ملتش را روی بوم آورد. زندگی پرماجرای فریدا تا به حال موضوع چند مستند و فیلم داستانی بوده. این مستندانیمشین هم نگاهی به زندگی این نقاش برجسته مکزیکی دارد.

چهار دختر

کارگردان: کوثر بن هنیه

سال ساخت: ۲۰۲۳

روزی دو دختر بزرگ‌تر الفه، زنی تونسی که مادر ۴ دختر است، ناپدید می‌شوند. کوثر بن هنیه، کارگردان تونسی، از بازیگران حرفه‌ای دعوت می‌کند تا نقش دو دختر غایب را بازی کنند. برای الفه که غم غیاب دخترانش را بر دوش می‌کشد، حضور بازیگرانی در نقش آنها به معنی سر باز کردن زخم‌های دل و جانش است. بن هنیه موقعیتی بدیع را شکل داده و تجربه‌ای منحصربه‌فرد را در برابر دوربین ایجاد کرده که سویه‌های عاطفی و روانی مختلفی دارد. این مستند که برداشت‌هایی را از امید، طغیان، خشونت، خواهری و… عرضه می‌کند، سوال‌هایی اساسی را درباره شالوده جوامع ما به بحث می‌گذارد.

کد خبر 848052 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها سینمای مستند تلویزیون - مستند مادر

دیگر خبرها

  • کودک چهار ساله که هنگام رفتن به مزرعه ناپدید شده/ این عکس‌ها متعلق به یسنا است
  • فراخواندن ورزشکار دختر کردستانی به اولین مرحله اردوی امادگی تیم ملی کبدی بانوان کشور
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • سبک زندگی ایرانی اسلامی باید ترویج شود/لزوم معرفی دختران موفق کرد
  • موفقیت به لطف حجاب و ۳ فرزند
  • معرفی بهترین مستندهای جهان
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • مستندی درباره مادری که دو بازیگر نقش دو دختر گمشده اش را بازی می کنند